-
believe me!
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 11:53
نگاه کردن و خواستن ات را یادم بده ... راهِ خواستن را نشانم بده کمی هُلم بده و ... راهیم کن . . باور کن بیراههی این راه بلد میخواهد!
-
tired
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 11:48
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 00:55
این چند صباح باقی مانده را هم بیا همدیگر را به جا نیاوریم!!! پ.ن:دردا که هرگز نمی توانم چون "او" را در زندگی به جا نیاورم...
-
lost
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 00:52
من تو را در خیابان های خلوت گم کرده ام...خیسی ِ خیابان های خلوت بد یمن است...
-
خدای عزیز!
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 18:11
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 23:57
آدم وقتی زنده ست، یا تو کفشاشه... یا تو رختخواب!!!
-
Milarepa ۲
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 16:27
اگر خواب ها در بیداری تکرار می شوند، چطور می شود باور نکرد که آدم زندگیِ دومی را نیز بر دوش می کشد؟؟؟
-
Milarepa
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 16:21
تو همانی که ماجرا از او آغاز شد. همان سنگی که اولِ راه است و پای سالک به آن گیر می کند...
-
Proverb
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 12:34
یه ضرب المثلِ جامایکایی میگه : no call alligator long mouth till you pass him یعنی چی؟؟ یعنی اینکه قبل از آن که از رودخانه عبور کنی ، به تمساح نگو “دهن گنده”. شده حکایتِ ما!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 00:21
تنها بودن خیلی قابل تحمل تر از تنها شدنه... اینکه دلت بگیره خیلی بهتر از اینه که دلت بشکنه... خیلی بهتر از اینه که دلتو بشکنم... پس صبور باش...
-
Scent of a woman
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 22:38
تو این دنیا دو دسته آدم وجود دارند: دسته ای که می ایستند و با سازِ دیگران می رقصند و دسته ای که به دنبالِ پناهگاهی برای در امان بودن می گردند! " آل پاچینو _ بوی خوشِ یک زن " پ.ن: در امان بودن بهتره!!!
-
Beautiful liars!!!
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 18:09
ما آدما،این موجوداتِ دو پا واقعا حیرت انگیزیم!!! دروغ میگیم به راحتیِ آب خوردن...شاید یه زمانی آب تو گلومون گیر کنه ولی دروغامون نه!!! و اونقدر دروغ هامونو قشنگ ، باسخاوت و بزرگ میگیم و البته به تکرار، که کم کم خودمونَم یادمون میره که دروغ بوده ... و روزی میرسه که میریم جلو آینه و با یه قیافه یِ حق به جانب به طرف...
-
The last bill!
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 15:39
چون آخرین اسکناس در جیب ِ یک ملوان ِ پیر ، مچالهام !
-
for me!
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 20:05
زندانی برای آزادی... قفسی برای پرواز... چون تویی که بودی برای تنها بودنم... "یادداشتی از یه دوست برای مینا" پ.ن: تصحیح می کنم از یه دوستِ عزیز!
-
Thus spoke zarathustra!
جمعه 1 بهمنماه سال 1389 19:13
بسا مهربانانه به نزدِ تو می آیند. اما این همانا زیرکیِ ترسویان است. آری ترسویان زیرک اند! با روان هایِ تنگِ شان به تو بسیار می اندیشند و همواره از تو اندیشناک اند! سر انجامِ اندیشیدنِ بسیار به هر چیز اندیشناکی ست! تو را به خاطرِ تمامِ فضیلت هایت کیفر می دهند و آن چه بر تو می بخشایند تنها لغزش هایِ توست. از آن جا که...
-
tonight
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 21:39
می تونم با افتخار اعلام کنم، در این لحظه تنها دلخوشیم فنجون قهوه ایه که تو دستمه شاید چون نداشتن گرمای دستای تو با وجودش داره جبران میشه به همین سادگی به همین خوشمزه گی!!!
-
start
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 14:05
اینجا می نویسیم چون خسته شده ایم از آدم های دوزاری که دو کلمه حرفِ حساب نمی فهمند وقتی که زل میزنند توی چشمِ ما و بر و بر نگاهمان می کنند... خیلی که محترم باشند شاید لبخندی هم تحویل بدهند... پس... سلام