حتی فنجان ها هم
دیگر زیر بارِ پُر شدن نمی روند،
از وقتی تنها شده اند.
انگار این دنیا را برای جفت ها ساخته اند!
من باخته ام...
همه ی همه ی روزهایی را که فکر می کردم، آدمی اگر چیزی را از تهِ دل بخواهد بدست می آورد.
امروز دانسته ام همیشه خواستن توانستن نیست!
خواستن یک چیز است،
و توانستن چیز دیگریست!
تعارف چرا؟
ما که آینه ها را شکسته ایم
ما که پرده ها را دریده ایم
بگو
حرف هایی را که در نقطه چین ها جا مانده اند
بگو
واژه هایی را که پشت علامت تعجب خیره مانده اند!
مرا ببخش
خنده ام نمی گیرد دیگر
نه اینکه حزنی در کار باشد،نه!
فقط زندگی را دیگر زیادی جدی گرفته ام!!
تو آنقَدَر از من دوری
آنقَدَر این فاصله ها را به هم دوختی
حواست نیست، زمین گرد است
سرم را که بر می گردانم، همین پُشتی
حالا تو هِی فاصله ها را به هم بچسبان تا دورتر شوی
بگو چند بارِ دیگر باید از من رد شوی
تا که باور کنی
در این حلقه ما بی خود از هم در پیِ راهِ فراریم...