مردی فرار می کند در کوچه های باریک و تاریک
نه آنچنان که شایسته ی فرار است
نه آنچنان سریع که باید دوید.
آرام می رود
عجله ای نیست
نه برای رفتن
نه برای رسیدن
نه حتی برای فرار!
مه گرفته است -آخــ... چقدر دوست دارم روزهای مه گرفته را-
و مرد گم نمی شود
جلو نمی رود
فرو می رود
کمرنگ می شود
محو می شود!
این "د ر د" در من بادکنکی شده است، که هر روز آن را بیشتر باد می کنم. آن قدر بزرگ شده است که باید...
- ببخشید! سوزن خدمتتون هست؟؟
نه ولی مامانم داره بگیرم ؟!
.............
پس سوزنت کو امیر خان؟