A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!


رفت نقطه


نشد قسمتم باشی و پیش تو

به لبخند هر روزت عادت کنم...



شده مثل هذیون های توی خواب, شده مثل ترمه های مادربزرگ گوشه ی گنجه, داره خاک می خوره, خروار خروار...ولی هست...هنوزِ هنوزِ هنوز...


من رفتم...

تا راهی برای برگشتن پیدا کنم!


می ترسم که عمر مجالِ دوباره دیدنت را ندهد...

بد بودن انگار، آنقدر ها هم سخت نبود...

از تو گذشتن سخته...

چند روزی است پاییز آمده، پاییز غم انگیز برگ ریز، دلم گرفته است... بی جهت اما...

سخت است تصمیم گرفتن، بین دو راهی بودن، دانستن راه درست و غرق در آرزوی راه اشتباه...

می دانم و این دانستن زجر است، که بزرگ شده ام، که باید عاقلانه انتخاب کنم و عاقلانه یعنی راه درست... یعنی راه سخت، اما تویی آن طرف اشتباه، و کفه ی دوست داشتن تو همیشه سنگین تر است... که همیشه انتخاب من تویی، که درست ترین اشتباهی...



پ.ن: این بار جای پاییز تو با مهر آمدی!!

من فراموش می کنم...


کارِ جنونِ ما به تماشا کشیده است...