A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

وقتی قهوه باشد و دودِ سیـــــــگار


اگر می شد

دلم شاید یک کولی با گیتار می خواست،

با کوچه های خلوت...خیس...تاریک...


دلم شاید رزِ سفید می خواست / زیـــــــــاد /


نه،

شاید دلم کمی معجزه می خواست،

یا جرعه ای از خورشید...


دلم دل می خواست حتی!!!


اما دلم بیشتر از همه گریه می خواهد،

اگر گریه کردن از یادم نرفته بود...



نظرات 3 + ارسال نظر
رامین جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://madlen.blogsky.com

روزی رسید که دیدیم دستانمان خالی از خاطره است
عالی بود

خالی از خاطره...خالی از زنده بودن...

هان! شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://fartherthanfar.blogsky.com

اینقد با تعجب نگام نکن خُب

هان! یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ http://fartherthanfar.blogsky.com

چشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد