تو قهرمان قصه نشدی و
سطرها چروک شد.
تو ماه آسمان نشدی و
من آسمان را مچاله کردم.
بی قهرمان، بی آسمان نمی شود زندگی کرد!
پس چرا من ایستاده ام هنوز؟
چرا خم نمی شود قامت روزگارم بین طوفان هایی که به راه انداختی؟
من اگر رام شدم،
چرا خاموش نمی شوم؟
چرا کسی مرا فوت نمی کند؟
زندگی به آن تلخی که واژه ها می گریند نیست.
من خوبم، فقط دیگر هیچوقت همان که بودم،نیستم!
پ.ن: آن هایی که مرا می شناسند، می دانند "همان که بودم" یعنی چه؟
پ.ن2: من - میخ کفشم - از هر تراژدی گوته، دردناک تر است.
"مایاکوفسکی- ابر شلوار پوش"
حضور ذهن ندارم
همان که بودی ؟؟؟؟
گفتم اونایی که منو می شناسن :پــــی
دهـــه
لــــوس
لوسم دیگه! :پی