A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

من اما هر لحظه دلم تنگ می شود...

 

 

من دلم برایت تنگ می شود...گاهی نه...همیشه...هر لحظه دلم برایت تنگ می شود... 

 

هر لحظه بیشتر و بیشتر دلم برایت تنگ می شود...به ماه نگاه می کنم و دلم بیشتر تنگ می شود... 

 

به هرچه نگاه کنم دلم فقط و فقط برای تو تنگ می شود...هر لحظه...بیشتر...تنگ تر...   

 

 

می بوسم می گذارم کنار تمام چیزهایی را که دوست داشتی، تمام اش را...    

 

مهربا نی ام را...

 

شیطنت ام را...

 

دوست داشتن ام را...

 

چشم هایم را...

 

همه را می گذارم کنار، اما

 

باز هم دلم تنگ می شود...  

 

محبوبِ من !   

  

آدم ها از درد به بی حسی می رسند!! می ترسم روزی رسد که از زورِ دلتنگی دیگر دلم برایت تنگ نشود...   

.

.

من اما هر لحظه دلم تنگ می شود... 

 

 

پ.ن: از دلتنگی هم که بگذریم...این روزها توی کشکولِ ما چیزی به جز غم نیست...   

 

بنا نیست ناراحتی پیشه کنی چون غم هم می تواند نوعی شادی باشد اگر از زاویه ای دیگر به آن نگاه کنی!  

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد